خلاصه داستان: آکوتسو ماساتورا یک اهریمن است که به یک دبیرستان در دنیای انسانها نفوذ کرده است. هدف او پیدا کردن کاندیداهایی برای کمک به جهنم در مبارزه با دشمنان طبیعیشان، فرشتگان بهشت است. آکوتسو که کنار لیلی آمانه، دانشآموز دیگری که مدتی پیش به اینجا منتقل شده، نشسته است، طعمه زیبایی او شده و تصمیم میگیرد او را به عنوان یاریگر خود برای این مأموریت برگزیند. اما لیلی ظاهری متفاوت از آنچه به نظر میرسد دارد، و آکوتسو نه تنها خود را یاریگر یکی از همان دشمنانی میبیند که قرار بود شکست دهد، بلکه احساساتی نیز نسبت به او پیدا کرده است.
خلاصه داستان: داستان در مورد گروهی از ماجراجویان است که به دنبال کشف سیاهچال های زیرزمینی و به دست آوردن ثروت هستند. آنها به تازگی وارد یک سیاهچال عظیم زیرزمینی شدهاند اما به زودی متوجه میشوند که برای بقا در این محیط باید از غذاها و موجودات غریبی تغذیه کنند که تاکنون برایشان شناخته شده نبوده است. آنها باید از همه چیزی که در سیاهچال پیدا میکنند برای تهیه غذا استفاده کنند تا بتوانند در مقابل خطرات بسیاری که در انتظارشان است بایستند. در این میان چه ماجراهایی بر سر این گروه میآید؟
خلاصه داستان: مادر چو یونگ پیل که یک غواص بوده به دلیل پیش بینی اشتباه هواشناسی جانش را از دست می دهد. او برای محافظت از جان مردم شهرش یعنی سامدالری، تصمیم می گیرد کارشناس هواشناسی شود. از طرفی دوست دوران کودکی او، چو سام دال برای موفقیت در رشته عکاسی به سئول رفته اما بعد از اینکه تمام زحماتش یک شبه از بین رفت، به سامدالری بر میگردد…
خلاصه داستان: آکیتسو میدوری (۲۷ ساله)، بعد از مرگ ناشی از کار بیش از حد، در دنیای دیگری پا به عرصه میگذارد؟! بعد از مرگم، خداوند قابلیت ویژهای را به من بخشید و من در دنیای دیگری باززاده شدم. این قابلیت ویژه «عشق و علاقه موجودات غیرانسانی» مبارک! یعنی احتمالاً انسانها دوستم ندارند اما تمام حیوانات خرگوشی، پشمالو و مهربان به من علاقهمند خواهند شد؟ وای خدایا! میتوانم یک پلنگ سفید و اژدها را...