خلاصه داستان: آکوتسو ماساتورا یک اهریمن است که به یک دبیرستان در دنیای انسانها نفوذ کرده است. هدف او پیدا کردن کاندیداهایی برای کمک به جهنم در مبارزه با دشمنان طبیعیشان، فرشتگان بهشت است. آکوتسو که کنار لیلی آمانه، دانشآموز دیگری که مدتی پیش به اینجا منتقل شده، نشسته است، طعمه زیبایی او شده و تصمیم میگیرد او را به عنوان یاریگر خود برای این مأموریت برگزیند. اما لیلی ظاهری متفاوت از آنچه به نظر میرسد دارد، و آکوتسو نه تنها خود را یاریگر یکی از همان دشمنانی میبیند که قرار بود شکست دهد، بلکه احساساتی نیز نسبت به او پیدا کرده است.
خلاصه داستان: تصور کنید در میانه های یک روز عادی هستید. سر کار رفتید، در پاساژ مشغول خرید هستید. در خانه خود، ماشین، هواپیما یا هر وسیله نقلیه دیگری نشسته اید ناگهان ۲ درصد از جمعیت مردم جهان از روی زمین ناپدید میشوند. نه بخاطر حادثه ای طبیعی. نه حمله تروریستی. نه کُشتاری و نه چیز دیگری. فقط فضای خالی از انسانهایی باقی میماند که تا لحظاتی پیش وجود داشتند اما حالا دیگر نیستند. همسایه شما، پدرتان، فرزندتان. هیچکس دلیل آنرا نمیداند. چگونه خود را با شرایط جدید وفق میدهید؟ به چه آدمی تبدیل خواهید شد؟ حالا ۳ سال از آن واقعه Rapture مانند گذشته. مردم شهر “میپل تاون” نیویورک همچنان درگیر آن هستند که بدانند چه بلایی سر عزیزانشان آمده. برخی از آنها خانه و کاشانه خود را رها کرده و به فرقه ای بنام “بازماندگان گناهکار” پیوسته اند. فرقه ای که اعضایش باید روزه سکوت بگیرند، لباسهای سفید بر تن کنند. وظیفه اصلی اعضای گروه یک چیز است: ”نظاره کردن مردمانی که عضو گروه نیستند و انتظار برای پایان دنیا!“
خلاصه داستان: آکیتسو میدوری (۲۷ ساله)، بعد از مرگ ناشی از کار بیش از حد، در دنیای دیگری پا به عرصه میگذارد؟! بعد از مرگم، خداوند قابلیت ویژهای را به من بخشید و من در دنیای دیگری باززاده شدم. این قابلیت ویژه «عشق و علاقه موجودات غیرانسانی» مبارک! یعنی احتمالاً انسانها دوستم ندارند اما تمام حیوانات خرگوشی، پشمالو و مهربان به من علاقهمند خواهند شد؟ وای خدایا! میتوانم یک پلنگ سفید و اژدها را...
خلاصه داستان: مرد جوانی به نام کویچی ساکاکیبارا به مدرسه ای جدید نقل مکان می کند و در آنجا متوجه می شود که درگیر یک راز است که شامل یک دختر مرموز و یک سری از مرگ های وحشتناک می شود.