خلاصه داستان: نیروهای سائورون رو به افزایشند و او متحدهای جدیدی بدست آورده است. ارتش سارومان اکنون آماده حمله به آراگورن و مردم روهان هست. از طرفی دیگر یاران حلقه از هم پاشیدهاند و فرودو و سم با امید اندکی که باقی مانده به سمت موردور می روند. متحدان جدیدی به آراگورن، و مری و پیپین پیوستهاند، و آنها باید از روهان دفاع کرده و بر آیزنگارد بتازند. در همین حال سائورون در حال پایهریزی یک حمله بزرگ به گاندور است، و جنگ حلقه در حال آغاز می باشد.
خلاصه داستان: تصور کنید در میانه های یک روز عادی هستید. سر کار رفتید، در پاساژ مشغول خرید هستید. در خانه خود، ماشین، هواپیما یا هر وسیله نقلیه دیگری نشسته اید ناگهان ۲ درصد از جمعیت مردم جهان از روی زمین ناپدید میشوند. نه بخاطر حادثه ای طبیعی. نه حمله تروریستی. نه کُشتاری و نه چیز دیگری. فقط فضای خالی از انسانهایی باقی میماند که تا لحظاتی پیش وجود داشتند اما حالا دیگر نیستند. همسایه شما، پدرتان، فرزندتان. هیچکس دلیل آنرا نمیداند. چگونه خود را با شرایط جدید وفق میدهید؟ به چه آدمی تبدیل خواهید شد؟ حالا ۳ سال از آن واقعه Rapture مانند گذشته. مردم شهر “میپل تاون” نیویورک همچنان درگیر آن هستند که بدانند چه بلایی سر عزیزانشان آمده. برخی از آنها خانه و کاشانه خود را رها کرده و به فرقه ای بنام “بازماندگان گناهکار” پیوسته اند. فرقه ای که اعضایش باید روزه سکوت بگیرند، لباسهای سفید بر تن کنند. وظیفه اصلی اعضای گروه یک چیز است: ”نظاره کردن مردمانی که عضو گروه نیستند و انتظار برای پایان دنیا!“
خلاصه داستان: داستان دنبالهی ماجراجویی رود، جنگجوی تانکی در گروه قهرمان میباشد. هدف او پیدا کردن گنجی نایاب است که بتواند بیماری خواهر بیمارش را درمان کند. با این حال، قهرمان طعنهگوی گروه او را پس از شکست در ماموریتی بیرون میاندازد. رود تصمیم میگیرد که با غم و اندوه به خانهاش برگردد. در راه بازگشت او دختری را که توسط یک موجود حمله شده بود نجات میدهد. دختر دارای مهارت ویژهای به نام «ارزیابی» است که باعث میشود رود تواناییهای واقعی دفاعیاش را کشف کند که از قدرت بسیار بالایی برخوردارند. با دفاع ۹۹۹۹ و مهارتهای قدرتمند، حال...
خلاصه داستان: در پاییز 1963، یک کهنه سرباز و جنایتکار جنگ کره اقرار به جنون کرد و در یک آسایشگاه روانی بستری شد و در آنجا بیماران ترسیده را علیه پرستار ظالم جمع کرد.
خلاصه داستان: ارنست و سلستین به کشور ارنست بر می گردند تا ویولن او را تعمیر کنند. آن ها متوجه می شوند که موسیقی در آنجا ممنوع شده و تلاش می کنند این بی عدالتی را از بین ببرند تا شادی را دوباره به کشور برگردانند.