خلاصه داستان: «راوی»، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
خلاصه داستان: داستان این فیلم دربارهی فردی به نام «فورست گامپ» میباشد که روی نیمکت نشسته و منتظر اتوبوس است. او در همانجا، برای افراد مختلف، گوشههایی از داستان زندگی خود را نیز تعریف میکند که مصادف با اتفاقات مهم دوران تاریخی آمریکا نیز میباشد.
خلاصه داستان: داستانی عاشقانه و پرماجرا را روایت میکند که حول محور دو خانواده ثروتمند و قدرتمند میچرخد. “مته” و “ناز”، فرزندان این دو خانواده، از کودکی با یکدیگر بزرگ شدهاند و خانوادهها از همان زمان، آیندهای مشترک برای آنها رقم زدهاند و قول ازدواج آنها را به یکدیگر دادهاند.
اما “مته” و “ناز” که در ناز و نعمت بزرگ شدهاند، هیچگاه طعم استقلال و انتخاب را نچشیدهاند. آنها به ناچار تن به ازدواجی میدهند که هیچ میلی به آن ندارند.
خلاصه داستان: بهار بیست سال پیش از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد و به جای پزشک، خانه داری را انتخاب کرد. بهار با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. خانواده یاووز اوغلو که از بیرون بسیار خوشحال به نظر می رسند، از بیماری بهار متزلزل شده اند. اورن پزشک بهار مصمم است که او را نجات دهد و می گوید تنها نجات او پیوند کبد است. تیمور تنها کسی در خانواده است که جگرش سازگار است! برای خانواده یاووز اوغلو که با آستانه ای عالی امتحان شدند، از این به بعد هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود!